ای دل ز جفای یار مندیش


در نه قدم و ز کار مندیش

جویندهٔ در ز جان نترسد


گل می طلبی ز خار مندیش

با پنجهٔ شیر پنجه می زن


از کام و دهان مار مندیش

مردانه به کوی یار درشو


از خنجر هر عیار مندیش

گر نیل وصال یار باید


از گفتن ننگ و عار مندیش

چون با تو بود عنایت یار


گر خصم بود هزار مندیش

چون یافته ای جمال او را


از گشتن سنگسار مندیش

منصور تویی بزن اناالحق


تسلیم شو و ز دار مندیش

عطار تویی چو ماه و خورشید


در تاب زهر غبار مندیش